بسم رب ابوالفضل(ع)
برادران وخواهران عزیز داستان زیر بیانگر تازه ترین تشرف به خدمت اربابنا حضرت ابوالفضل
العباس /است که چند روز قبل در اصفهان رخ داده است وبه غیر از این نسخه در سایر سایت های اینترنتی وجود ندارد//
تشرف از این قرار است
فردی بنام حاج رضا از اهالی روستایی بنام بارچان در اصفهان در بین ذکر مصیبت حضرت عباس
ودرخواست دیدن ان حضرت به این فیض عظیم نایل میشود/ به این صورت که حاج رضا با شنیدن
ذکر مصیبتی از مرحوم سید جواد ذاکر در وصف چشمان شهلای حضرت عباس دل به تنگ می اید
واز حضرت در خواست دیدن چشمان ان حضرت را میکند .حاج رضا چند شب را تا صبح به گریه وزاری
طی میکند تا اینکه یک شب بعد از اینکه نماز صبح را خواند به خواب میرودو...حاج رضا اینطور تعریف
میکند که/به خواب رفتم در اطاق خودم ناگهان دیدم شخص بلند قامتی با لباس سفید عربی وارد اطاق
شد من از دیدن ان شخص زبانم بند امد و نا خواسته به ان حضرت سلام نکردم حضرت از این کار تعجب کرد من دیدم از سمت یکی از درها صدای مهیبی میاید دقت کردم حضرت عباس به من گفت نترس
این فرشته است که فرود امد/وبه من فرمان داد به او سلام کن من حضرت را میدیدم ولی فرشته را نه
حضرت صندلی اوردند و کنار من نشستند من به ایشان فرمودم ببخشید اقا شما که هستید حضرت
تبسمی کرد و گفت من همان ابوالفضلم که می خواستی چشمانش را ببینی وبسیار با هم صحبت کردیم که من الان در ذهن ندارم موقع رفتن دیدم حضرت برخواست جلوی من ایستاد ناگهان دقت کردم
دیدم ماشاالله جز چشمان حضرت چیزی نمی بینم از چشمان شهلای ایشان هر چه گویم کم گفته ام
بعد از رویت حضرت را دیگر ندیدم //